سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بوف تنهایی من

صفحه خانگی پارسی یار درباره

درد

    نظر

در نهانخانه قلبم دردیست ناعلاج که مرهمش تو باشی

کیست که احساس ودردم را به سخره گیرد که میدانم این درد ناعلاج اورانیز واگیرخواهد داشت پس تو که از دور برمن و دردم میخندی بدان که این درد کمین کرده روزی از کمینش بیرون آید وتورا فرا خواهد گرفت

واین اتفاق برایت دیر یا زود به وقوع خواهد پیوست

تو که بر من مینگری بر تو محتاج نیستم که برحال زارم بگریی

یابرای کمک دستت به سویم به یاری دراز کنی  

شاید حتی نیاز نباشد که برایم دعایی کنی

اشتباه مکن بر خود متکبرنیستم

درد من دردی ناعلاج است که مرهمی نایاب می طلبد وحال تو هر که باشی وهر چه کنی هیچ کاری از پیش نخواهی برد پس هرتلاش و کوششی بیهوده است

این سخن با تو میگویم ای دوست :

برمن نه بخند ، نه بگری ونه نظارره کن

ای که ترا دوست میدارم

بگذارشومی این مرض ترا تاثیری نپذیرد

از کنارم چون دیواری بلند وخاکستری بگذر

این برام خوشتر است

گویی آن مرهم نایاب سوسوی عطرتلخش به مشام میرسد

میدانم این درد ناعلاج را از من جدایی نیست

منه تنها هرگاه و بی گاه با این درد خاطراتی بس شیرین دارم

زیباییش قلب زخمی ام رابیشتر می خراشد

ولذتش جرم قدحی پر خون میکند که دمادم لبریز است ازجوشش وخروش

ای که ترا دوست ترمیدارم زخود