سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بوف تنهایی من

صفحه خانگی پارسی یار درباره

به سوی وصل 3

    نظر

باز هم به او بی مهری کردم بازهم خشم کردم و باز هم رنجیدم و بی گدار به آب زدم اما او همچنان آرام مرا می نگرد و شاید به این حماقت من میخندد کاش در آن لحظه خرد می شدم. من مغرور شدم و هنگامی که آرامش او را دیدم مانند آواری فرو ریختم . می دانم که تو از گوشه ای به من می نگری و وانمود بر ندیدن می کنی. گرچه شاید بدانم چرا اما باز دوباره از تو می خواهم سئوال کنم که چرا؟!      کاش ...


مهرت

    نظر

آرام آرام باران مهرت بر کویر حسرت زده وجودم می بارد و من سر شار از مهر زلال تو می شوم. شاید گاهی دعا کنم که نباری اما با به شوقت در آسمان خیالم به سویت میدوم و فریادت می زنم. می دانم که تو هستی... 
                            گرچه مهرت شامل من نشود


به سوی وصل 2

    نظر

روزگاری آرام و بی صدا می یافتمت . در دلم آرام بودی و گرم و لطیف و نگاهت همچون زلال آب بر دلم پاکی می داد اما مدتهاست که تو را می نگرم و جز خشم و اندوه چیزی در خودم نمی یابم. نمی دانم بر تو چه کرده ام که اینگونه رنجور شده ای و دیگر دلم را جلا نمی بخشی همچون آیینه و همچون آب. کاش بودی ...

کاش بودی و من تو را می دیدم و صفای قلبم را دو باره میافتم که با وجود تو آرامش میگیرد.


ماهی عاشق

    نظر

دوستی گفت: تو به مانند ماهی می مانی که خود را در تنگ حبس کرده ای و می گویی دریا کجاست!

در جواب او می گویم: مگر نه اینکه این ماهی به اراده خود نبوده که در این تنگ قرار گرفته و حال که به دنبال دریا می گردد روزها و ماهها و سالها. حتی اگر دریا را بیابد باز هم نمی تواند به ریا برسد چون این ماهی نیست که خود را در تنگ حبس کرده، او به هنگام حبس شدن از خود اراده ای نداشت و این به خاطر وابستگی ماهی به آب بود که باعث شد حتی به مقدار اندکی از دریا نیز دل خود را خوش کند. حال این ماهی خسته است و دلگیر از این مکان که در آن مجبور به ماندن است و فقط در طلب دریا تنها توانش گریستن و خواستن آن است همین. گرچه دریا را بیابد اما توانی برای رفتن باقی نیست چون تمام توانش را برای خواستن دریا گذاشته! و حال چه سود؟!

پروانه هنگامی میمیرد که تازه به تنها آرزوی خود رسیده است.