سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بوف تنهایی من

صفحه خانگی پارسی یار درباره

سرگردانی

    نظر

آه از این گیر ودار که در آن افتاده ام گویی به سان آتشی که هر لحظه هیزم آن را بیشتر می کنند، در این جهنم می سوزم و آه ِ من به گونه ای بلند است که کسی آن را از انتهای چشمان اشک آلودم نیز نمی شنود.

آری، و باز هم چشمانم ناخود آگاه به سوی تو می چرخد وآرام آرام بر هم می خورد و از انتهای وجودم اظهار عجز مرا به تو می رساند.

 گاه می اندیشم که چشمانم چه وظیفه ی سختی دارند...

مدتی است به سان کودکی که مادرش را گم کرده و نمی خواهد به دنبال آن بگردد یا شاید به دنبال او کمی گشته ولی او را نیافته می گریم و می گریم زیرا به جز گریه توان دیگری ندارم. می گریم تا تو مرا بیابی.

کاش من هیچوقت تو را گم نکنم کاش هرگاه من هم بخواهم تو را گم کنم تو نگذاری که من گم شوم. تنهایم مگذار که خود من بدون تو تنهایم و بی پناه. گرمای تصورت نیز مرا آرام می کند و وجودم سراسر پر از گرمای عشق می شود. نگاهت به مانند جرقه ای است که وجودم را شعله ور می سازد و تنها چاره ام گریستن است.