سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بوف تنهایی من

صفحه خانگی پارسی یار درباره

به سوی وصل1

    نظر

محبوب من ای که در قلبم خانه ای ساخته ام برای تو. تو که هر روز می خوانمت اما نمی بینمت....!

تو در ذهن من نمی گنجی و فراتر از درک من هستی و اگر من لحظه ای تو را درک کنم آن لحظه عدم می شوم و فنا ... . تو آن هستی و من اینم. و تو هستی و من در هست بودن تو نیستم. هستی ام به اذن توست و به اشاره ی تو می توانی این اشاره را از من دریغ کنی... شاید روزی...!

با تمام وجود می خوانمت، فریادت میزنم و به سویت دوانم و به دنبالت می گریم . شاید به وصال تو برسم. ولی...نه...! هر وقت به وصال فکر میکنم، دیوانه می شوم گویی قلبم می ترکد، گویی چون شمعی ذوب می شوم و یا همانند پروانه ای که با شعله ای می سوزم و از بین می روم، هر روز تو را می خوانم و فریادت می زنم ولی به لحظه وصل که می اندیشم تمام هستی ام از بین می رود.

سنگینی لحظه وصل را بر من شیرین و سبک گردان تا به سوی وصلت شتابان آیم.

تو خود یاری ام کن....