سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بوف تنهایی من

صفحه خانگی پارسی یار درباره

به سوی وصل1

    نظر

محبوب من ای که در قلبم خانه ای ساخته ام برای تو. تو که هر روز می خوانمت اما نمی بینمت....!

تو در ذهن من نمی گنجی و فراتر از درک من هستی و اگر من لحظه ای تو را درک کنم آن لحظه عدم می شوم و فنا ... . تو آن هستی و من اینم. و تو هستی و من در هست بودن تو نیستم. هستی ام به اذن توست و به اشاره ی تو می توانی این اشاره را از من دریغ کنی... شاید روزی...!

با تمام وجود می خوانمت، فریادت میزنم و به سویت دوانم و به دنبالت می گریم . شاید به وصال تو برسم. ولی...نه...! هر وقت به وصال فکر میکنم، دیوانه می شوم گویی قلبم می ترکد، گویی چون شمعی ذوب می شوم و یا همانند پروانه ای که با شعله ای می سوزم و از بین می روم، هر روز تو را می خوانم و فریادت می زنم ولی به لحظه وصل که می اندیشم تمام هستی ام از بین می رود.

سنگینی لحظه وصل را بر من شیرین و سبک گردان تا به سوی وصلت شتابان آیم.

تو خود یاری ام کن....

 


سرگردانی

    نظر

آه از این گیر ودار که در آن افتاده ام گویی به سان آتشی که هر لحظه هیزم آن را بیشتر می کنند، در این جهنم می سوزم و آه ِ من به گونه ای بلند است که کسی آن را از انتهای چشمان اشک آلودم نیز نمی شنود.

آری، و باز هم چشمانم ناخود آگاه به سوی تو می چرخد وآرام آرام بر هم می خورد و از انتهای وجودم اظهار عجز مرا به تو می رساند.

 گاه می اندیشم که چشمانم چه وظیفه ی سختی دارند...

مدتی است به سان کودکی که مادرش را گم کرده و نمی خواهد به دنبال آن بگردد یا شاید به دنبال او کمی گشته ولی او را نیافته می گریم و می گریم زیرا به جز گریه توان دیگری ندارم. می گریم تا تو مرا بیابی.

کاش من هیچوقت تو را گم نکنم کاش هرگاه من هم بخواهم تو را گم کنم تو نگذاری که من گم شوم. تنهایم مگذار که خود من بدون تو تنهایم و بی پناه. گرمای تصورت نیز مرا آرام می کند و وجودم سراسر پر از گرمای عشق می شود. نگاهت به مانند جرقه ای است که وجودم را شعله ور می سازد و تنها چاره ام گریستن است.


کسی به فریاد عشق برسد

    نظر

به من گفت هیچگاه فاصله ها حریف خاطره ها نیستند ....

وای که از این حرفش آتشی در قلبم ایجاد شد که گویا اگر جلوی ان را نمی گرفتم دامنگیر همه می شد. برام مسخره س این حرف رو کسی میزنه که الان مدتهاست که دیگه حتی یک احوالپرسی خالی ویا شاید سلامی (که باعث ایجاد صحبت بشه) نمی کنه. واقعا برای عشق متاسفم که توی این دنیا مورد سوء استفاده و تحریف قرار می گیره، و کسانی از عشق حرف می زنند که حتی لایق لحظه ای دوست داشتن نیستند. و لایق این نیستند که حتی بخواهند در مورد این کلمه فکر کنند، چه برسه به اینکه بخواهد در مورد آن اظهار نظر کنند، ویا اینکه خود را از این مسلک بدانند و بگویند: من عاشقم.

اینجور موقع ها که می شه دلم می خواد اون کسی که اینو میگه خفه کنم، دلم می خواد بهش بگم که دیگه نام پاک و مقدس عشق رو بیشتر از این آلوده نکنه. واقعا متعجبم از این افراد که چرا؟

شاید ما همه خود مقصر بوده ایم. چرا این حریم شکسته شده؟ . چرا هیچ کس به فریاد عشق نمی رسد چرا کسی کمک نمی کند؟

کاری کرده اند که دیگر خاطر پاک عشق، شبنم زلال روح عاشق آزرده شده و دیگر تا هیچ وقت و تا هیچ کجا این ظلم را از یاد نمی برند. و دیگر عشق پاک و عاشق اصیل پیدا نمی شود.

می گریم، برای عشق می گریم،برای دل پاک عاشق میگریم

تا شاید آرام شوم


کجاییم؟

    نظر

پرسه در خاک غریب

                           پرسه در بی انتهاست

                                                          همگریز غربتم

                                                                              زادگاه من کجاست؟


دلم شکست

    نظر

هر کس به طریقی دل ما می شکند                                                     بیگانه جـدا دوست جـدا می شکند

بیگانه اگر می شکند حر فی نیست                                                      من در عجبم دوست چرا می شکند

بشکست دلم کسی صدایش نشنید                                                     آری دل من چه بی صدا می شکند